ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
باد می آید و هی خاکسترش را / مریم آریان
باد از کنارم رد شد و خاکسترم ریخت
یک چندم من از تمام پیکرم ریخت
دنبال نیم دیگرم می گشتم اما
آن اتفاق افتادو نیم دیگرم ریخت
یادم نمی اید چه شد: از حال رفتم
آن لحظه که دیوارهای سنگرم ریخت
خون زیادی از دلم رفت و تنم آب
شد قطره قطره قطره روی بسترم ریخت
در آینه ته چهره ای از من فقط ماند
در آینه هر روز موهای سرم ریخت
برروی تختی بی صدا افتاده بودم
وقتی نگاه انداخت ترس مادرم ریخت
یعنی مرا نشناخت اما گریه اش را
بر روی تاولهای گریه آورم ریخت
روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران
تا از دلم بشوئی غمهای روزگاران...
مسافر من تقریباً 158 روز دیگه می یاد...
ان شاا... همه به آرزوهای قشنگشون برسن...
رویا
بهتره از یاد ببری و لبخند بزنی به جای اینکه به یاد بیاری و غمگین شوی
به آرزوهای قشنگتون برسین ....
رویا