من ندانم با که گویم شرح درد قصه ی رنگ پریده ، خون سرد ؟ هر که با من همره و پیمانه شد عاقبت شیدا دل و دیوانه شد قصه ام عشاق را دلخون کند عاقبت ، خواننده را مجنون کند آتش عشق است و گیرد در کسی کاو ز سوز عشق ، می سوزد بسی قصه ای دارم من از یاران خویش قصه ای از بخت � ...
سلام حالتون خوبه شعر زیبایی بودش فکر کنم که از چیزی ناراحتین ببخشید فزولی کردم
و من هرجا دلم تنگ است.
اسمان همه جا یک رنگ است اما اسمان دل تو ست که هر
لحظه برنگی ست که تو میخواهی باشد و یک رنگی فریبی
بیش نیست
من ندانم با که گویم شرح درد
قصه ی رنگ پریده ، خون سرد ؟
هر که با من همره و پیمانه شد
عاقبت شیدا دل و دیوانه شد
قصه ام عشاق را دلخون کند
عاقبت ، خواننده را مجنون کند
آتش عشق است و گیرد در کسی
کاو ز سوز عشق ، می سوزد بسی
قصه ای دارم من از یاران خویش
قصه ای از بخت � ...
دویدم و دویدم
منتظرم
سلاموبلاگزیباییداریبهمنهمسربزن
سلاموبلاگزیباییداریبهمنهمسربزن
سلاموبلاگزیباییداریبهمنهمسربزن
سلام چرا دیگه به اون کلبه سر نمی زنی ومطلب بزاری ؟پس کجایی؟