رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

تو چند ساله می شوی؟

تو چند ساله می شوی؟

 اگر ناگهان خاکها به کناری بروند

تو باز سخن خواهی گفت ؟

تو از چه خواهی خواند؟

از کدام عشق آتشین به زبان می رانی؟

دوباره آیا جوانی؟

از کدام واژه خواهی گفت؟

به من بگو من درمانده ام!

نگاه تو مرا کشانده این سوها

تو چند ساله می شوی؟

اگر باز از تو آدمی سازند

آیا باز بر آسمان آبی جنوب دستی خواهی کشید

بیا! این تو و این آسمان جنوب!

خرمشهر کجاست ؟

سوسنگرد کجاست؟

هویزه و هورالعظیم کجایند؟

چرا پاسخم نمی دهند این خونین دیوارها

بیا! آسمان هنوز بی قرار توأند

هنوز آبی نشده اند

منتظرند

آسمان برای تو مهیاست

پس چرا نمی آیی؟

هنوز فاتحان خرمشهر نرفته اند در انتظار توأند

و نگاه من که به هر سو می نگرد

اما از تو نشانی نیست

راستی وقتی بال گشودی و رفتی

رویا را با خود بردی؟!!

تو چند ساله می شوی؟!!... 

 

 

به یاد شهید حسن همدانی نژاد 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
موری 1390,10,19 ساعت 09:32

یاد همه ی شهیدا بخیر !‌روحشان شاد ! هیچ وقت مثل های اونا نمی آد ... اگر هم کسی باشه در خفاست ...
شهید محمود کاوه ... هاشمی .. بروجردی ... باقری .. باکری !!
اوف به ترتیب الفبا هم باشه از هر کدوم از حرفا چند تا شهید رو میشه اسم برد ...

کاش هیچ وقت جنگ تحمیلی ای وجود نداشت !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد