رویاهای من

با تو سخن می گویم...

رویاهای من

با تو سخن می گویم...

با دلتنگیهایم چه کنم؟

 

 

لحظه هایی که گذشت لحظه های دشواری بود

گریه های محزونی که حجم خدا را پر کرد

بر سر نهادم از روی بی تابی، سجاده اشگ بارانم را

نیامدی و ندیدی، چه فریادها گوش خدا را پر کرد...

نظرات 1 + ارسال نظر
موری 1390,10,21 ساعت 14:58

ایشالا همه ی زیارت هات یکجا قبول بشه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد